بالاخره حرفم را به کرسی نشاندم و از سر لجبازی با شوهرم برای دخترم یک گوشی تلفن همراه گرانقیمت خریدم که ای کاش نمی خریدم !
شوهرم با خریدن گوشی برای دخترمان موافق نبود و به هیچ وجه راضی نبود اما گوشم بدهکار نصیحتهای دلسوزانهاش نبود و فقط میخواستم بچهام جلوی دخترخالههایش کم نیاورد. چند ماه از این ماجرا گذشت. دخترم اعتیاد شدیدی به تلفن همراهش پیدا کرده بود تا جایی که هم چشمهایش درد میکرد و هم گردنش آسیب دیده بود. و کمتر با ما بود و وقتی شوهرم سراغش را میگرفت میگفتم مشغول درس و مشق است ! اما میدانستم مشغول گوشی بازی و چت کردن است ! برای همین همیشه موضوع را از شوهرم مخفی میکردم.
یک شب سرو صدایی از اتاق دخترم به گوشم خورد ! اول خودم را به بیخیالی زدم اما بعد با خودم گفتم بهتر از بروم و ببینم چه خبر است و سر زده نیمه شب به اتاقش رفتم و با دیدن تصاویر شرمآوری دنیا روی سرم خراب شد ! دخترم نیمه عریان بود و طرف دیگر هم پسری بود که باهم بصورت تصویری چت میکردند ! هم او شوکه شد بود از دیدن من و هم من خشکم زده بود از دیدن این صحنه ؛ گوشی را بهزور از دستش کشیدم. مقاومت میکرد و حتی میخواست مرا کتک بزند.
شوهرم که متوجه ماجرا شده بود به داخل اتاق آمد و چشمتان روز بد نبیند. آن شب دعوایی بین ما سر گرفت که ساعت ها طول کشید و بالاخره ما گوشی را از او گرفتیم و چند روزی هم با هم قهر کردیم. متاسفانه یک روز دیدم دخترم برای مدرسه رفتن بیرون نیامد و وقتی سراغش در اتاقش رفتم دیدم نیست و فهمیدم او از خانه فرار کرد. حدس زدم مینا همراه پسری که در فضای مجازی با او آشنا شده بود فرار کرده است . موضوع را به پلیس اطلاع دادیم و بزرگترین شانسی که آوردیم آن بود که یکی از همسایهها آنها را هنگام ورود به خانه ای متروکه میبیند و موضوع را به پلیس اطلاع میدهد و پلیس سراغ آنها رفته بود و آنها را دستگیر کرده بود ! حالا میفهمم چه اشتباهی کردم. من مقصر هستم چون با حمایتهای بیشازاندازه از فرزندم باعث شدم حتی احترام پدرش در خانه خرد شود و دخترم در این سن کم دست به کارهایی بزند که عواقبش سالها گریبان گیر خودش و ما خواهد بود .
منبع : رکنا
جالب و قابل توجه بود.
همیشه اینطوری نیست ولی باید مواظب بود